3پارتی کوکی:{وقتی روت حساسه و میدزدنت}

ویو کوکی...
عصبانیتم بهم غلبه کرده بود و کنترلی روی رفتارم نداشتم...
اون مردا حجوم آوردن طرفم و منم بدون درنگ بهشون حمله کردم....

ویو تهیونگ
این پسرواقعا دیوونه ی ا/ت اس......
کی فکرشو میکرد جونگکوک معروف یروزی بخاطر یه دختر خودشو به آب و آتیش بزنه؟
ولی دووم نمیاورد زیر دستای اون دوتا گوریل گنده....
من و یونگی دویدیم تا کمکش کنیم و جین و جیمین رفتن تا اون دختره رو که معلوم نبود ساسنگه یا هیتر بگیرن و به ا/ت کمک کنن....
باورم نمیشد اینا چطوری انقد زورداشتن ؟............

ویو جیمین.....
این دختره دیگه کیه؟
مطمئنم یه جایی دیدمش اطمینان دارم این دختره رو دیدم.....
کجا دیدم کجا دیدم؟؟؟؟؟
آها!........
_توهمون دختری نیستی که داخل کنسرت قایمکی اومدی پشت صحنه ؟
*هاه؟! جیمیناااااا داری اشتباه میکنی!! من تاحالا نیومدم توی پشت صحنه من اومدم که امضا بگیرمممممم!
_آیگو! چرا چرت وپرت میگی؟ من خودم یادمه که عین وحشیا مارو کنار زدی و خودت رو چسبوندی به جونگکوک! مگه نه جین؟
+راس میگی الان یادم اومد ! تو داخل فن ساین هم بودی انقدر که جلف بازی درآوردی مونده توی ذهنم!
توی همون فاصله رفتم پیش ا/ت .....
_ا/ت؟ ا/ت! خوبی ؟! پاشو! ........
+نبض داره؟
_آره بابا خدانکنه نداشته باشه که کوکی منوتو و خودشو همینجا آتیش میزنه!
+بابا الان وقت این شوخیاص آخه پاشو تا این گولاخا حواسشون نیست ببریمش بیمارستان....
_اوکی بریم بدوووووو

...............

ویو نامجون
خیلی قدرتمند بودن و من و پسرا از پسشون برنمیومدیم...
یهو جین و جیمین رو دیدم که دارن یواشکی خارج میشن و تن بیجون و بیحال ا/ت رو با خودشون میبرن.....
نگران ا/ت بودم ولی نمیتونستم کوک و یونگی و ته رو اونجا تنها بزارم باید میموندم قطعا به پلیس میگفتن که بیان داخل......
چیزی نگذشت که پلیسا ریختن داخل ......

نمیتونستم تکون بخورم ولی کوک حالش بدتر از من بود چون ازیه طرف خستگی و کوفتگی زدوخورد رو داشت از یه طرف هم نگرانی ا/ت رو....
بی درنگ پاشد و رفت خیلی سریع بودو تونست به جیمین و جین برسه.

ویو کوک..

درعقب رو باز کردم و نشستم و سر ا/ت رو گذاشتم روی پام و موهای بلندش که پریشون دورش ریخته بود رو نوازش میکردم که قطره ی اشکی از گونه ام غلتید و روی صورت از ترس سفید ا/ت افتاد.....
گریم شدت گرفت و دست کوچیکشرو به سینم میفشردم..

........
بالاخره بعد از چنددقیقه که برای من چند سال گذشت ..
دکتر میگفت خوب میشه ......
ولی.........

...........................
بهوش اومد!!!!!!!!!!!!!
+دخترقشنگم خوبی؟ جاییت دردنمیکنه؟ اذیت نیستی؟ میخوای دکترو صداکنم؟ ا/ت جونم عشقم میتونی حرف بزنی؟ حرف بزن باهام قربونت برمم!
-کوکی آروم باش! چرا هول میزنی من خوبم عشقم! چرا انقد نگرانی؟ اصن خوابیدی؟ چن وقته من اینطوریم؟.
جین:دوروزه که خوابی و این بشرهم پلک روهم نزاشته...
-ای وای فداتشم چرا انقد به خودت فشار میاری یک استراحت کن داری پس میوفت.....
نذاشتم حرفشو بزنه و لباشو طعمه کردم.......
خیلی وقت بود طعم اون لبای شیرینش زیر زبونم نرفته بود.....
آروم لبامو برداشتم و زمزمه کردم....
-دلم برات تنگ شد بود.......

--------------------------------------------------------
قصه ی ما به سر رسید کوکی به معشوقش رسید
دیدگاه ها (۰)

حرف داریم بیاین ببینم.....{نیاین ایشالا کوکی ازتون متنفرشه}

چالش جدید یافتمممم!!!! چطور بود!؟

توضیحات چندپارتی جدیددددد

وانشات {سناریو} جونگکوکی (باحوله از جلوش رد میشی)

هرزه ی حکومتی پارت ۲که کوک بلند شد و.... رفت سمت ا/ت ونشست ک...

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط